شعرها و نوشته های عباس ساغری | ||
پائیز مثل بارش یک برف ناگهان یکروز زرد سرزده از راه میرسد بر شاخه های غفلت سبز درخت عمر پیری - خزان زندگی - آغاز میشود *** راهی که ابتدا به نظر دور میرسید چیزی نرفته - راه به پایان رسیده است از باغ زندگی گلی از صد هزار را در قصد چیدنیم و زمستان رسیده است *** در فرصت کمی که اجل میدهد به ما بار سفر نبسته زمان سفر رسید باید بدون پاکی و ایمان و عشق و نور با کوله بار حسرت از این خاک پر کشید *** راه سفر مشخص و وقت درنگ کم مثل مسافران قطاری در ایستگاه هر ایستگاه مثل همین سالیان عمر هشدار میدهد که رسیدی کجای راه *** ما آن مسافریم و زمان هم قطار ماست از ایستگاه کودکی آغاز شد سفر اینک به ایستگاه جوانی رسیده ایم یکروز هم مسافرت ما رسد بسر *** ای میزبان با کرم ما مسافران دل در تدارک است به آنجا سفر کند باشد که کوله باری از این شعر های سبز روح مرا به لطف تو نزدیکتر کند *** [ دوشنبه 84/11/10 ] [ 4:32 عصر ] [ عباس ساغری ]
|
||
[ طراحی : نایت اسکین ] [ Weblog Themes By : Night Skin ] |